آويساآويسا، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 16 روز سن داره

آویسا،قندعسل مامان و بابا

روزهای مادرانه

1392/8/18 19:57
نویسنده : مامانش
301 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گل مامان. این روزهای من با تو خیلی دوست داشتنیه.یه وقتایی دلم میخواد زمان متوقف بشه و تو همین قدری بمونی . آخه من عاشق نی نی های فسقلی و تپلی هستم. یه وقتایی که نگات میکنم اصلا باورم نمیشه تو نازنین دخمل من باشی .وقتی بغلت میکنم و خودمونو توی آیینه نگاه میکنم دلم میخواد درسته قورتت بدم.وقتایی که میخوای بخوابی وقتی بغلت میکنم سرتو میذاری روی شونم اینقده ذوق میکنم که دلم میخواد بچلونمت.یه موقع هایی که گرسنته وقتی دیر بهت شیر میرسه جیغ میزنی و گریه میکنی بعد که میخوام شیر بهت بدم قهرمیکنی و نمیخوری باید نازت کنم بوست کنم که باهام آشتی کنی وگرنه اصلا نمیخوری ( از الان چه بلایی شدی ). یه چیز جدید هم که تازگیها یاد گرفتی زبون در آوردنه. تا کسی میاد جلوت و نگات میکنه براش زبون در میاری و بعدش میخندی عزیز دل مامان. این روزها رفتم چند تا کاموا خریدم تند و تند مدل در میارم و مامان جون برات میبافه ( آخه نه که خیلی میری بیرون ) ولی فعلن که هوا سرده و نمیشه رفت بیرون آخه میترسم سرما بخوری عزیزم.

 اینهم عکسهای این چند روز آویسا خانوم..

این قیافه دخملمه وقتی که بغض میکنه گریهناراحتآخ

این شنل و کلاه رو مامان جون برات بافته . دستت درد نکنه مامان جون

تو با نمک ترین موجودی هستی که تو  تمام عمرم دیدم نازنینم خیلی خیلی دوست دارم

پسندها (1)

نظرات (2)

خاله پریوش
20 آبان 92 20:15
خاله دورت بگرده
مامانش
پاسخ
مرسي خاله جونم
مامان جون
24 آبان 92 19:47
عزیزم ماشااله همه رنگی که بپوشی بهت میاد مبارکت باشه عزیزدلم
مامانش
پاسخ
مرسي مامان جونم