نيم سالگيت مبارك عزيزم
سلام عزيز مامان، مبارك مبارك نيم سالگيت مبارك نازنينم. خيلي خوردني و بامزه شدي و ديگه تغييراتت هر روزه شده ماماني. واسه چكاب ماهانه و واكسن شش ماهگيت بردمت دكتر، خدارو شكر آقاي دكتر از رشدت راضي بود و خيلي هم ازت خوشش اومده بود. اين ماه قدت ٧٢ و وزنت ٧.٧٠٠ بود( نميدونم اين دكترها چشونه هر كدوم يه جور اندازه گيري ميكنند) بعدش رفتيم واسه واكسن زدن. اول با بابايي رفتيم داخل اتاق براي تكميل مدارك كه اونجا داشتند واسه يه آقا پسر بامزه واكسن ميزدند، تا تزريق كردند آنچنان جيغي كشيد كه من پريدم هوا، تو اول به من نگاه كردي بعدش به پسره بعدش هم بغض و گريه... اولين بار بود ميديدم كه از گريه كسي گريه ات ميگيره، خلاصه آوردمت بيرون اتاق تا ١٠ دقيقه هي نگاه من ميكردي و بغض ميكردي عزيز دل مامان. واكسن شما رو كه خواستند بزنند مثل هميشه هي سرك ميكشيدي اينور و اونور ببيني چه خبره كي به كيه كه خانومه تزريق كرد برات همون لحظه يه ذره گريه كردي و بعدش زودي آروم شدي خانوم خانومايي والله. بعدش هم خدارو شكر اصلاً تب نكردي عزيزم. جديداً يكم غر ميزني دلت ميخواد همش بهت توجه كنم و باهات حرف بزنم اميدوارم اين اخلاق هميشگي نباشه گل مامان. من عاشقتم عزيزم، زندگيم با تو معنا گرفته
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی