خونه
سلام دخمل گل مامان با كلي تاخير برگشتم شرمنده. مامان در تاريخ سوم تيرماه اومد تهران تا براي اومدن تو گل ناز آماده بشه و در تاريخ هفدهم دي ماه وقتي كه دخملم ٤.٥ شد برگشتيم خونه، ايندفعه سه نفره بوديم، يعني دقيقاً مامان ١٩٧ روز تهران بود، و حالا ما با دخترمون برگشتيم خونه، دختر نازم خونه با بودن تو رنگ و لعاب گرفته گلم. دخملم خيلي خانومه، صبحا با هم إز خواب بيدار ميشيم ، مامان شما رو ميذاره روي راكرت تلويزيون تماشا ميكني خودش ميره كاراشو انجام ميده(البته مرتب بهت سر ميزنم نگي يهو به فكرت نيستم) بعد يكم با هم بازي ميكنيم تا ظهر بابا بياد خونه ، ما ناهار ميخوريم شما آب دهن قورت ميدي بعدش ميخوابي ، بعدازظهرا هم اكثراً باهم ميريم بيرون ميچرخيم، توي ماشين خانوم توي كالسكه خانوم خلاصه هرچي بگم كم گفتم ماشالله ماشالله خانوم خانومايي نفس( حالا دوستان پيش خودشون نگن چقدر تعريف ميكنه بخدا اگه تو هيچي تعريف نداشته باشي توي اخلاق تكي ماشالله هزار ماشالله چشمت نكنم والله بخدا) خلاصه زندگي واسه مامان يعني آويسا ، قربونت برم گل نازم، خونه رو با اومدنت پر نور كردي ، به خونه خودت خوش اومدي عزيزم، زندگي بدون تو برام بي معنيه عاشقانه ميپرستمت دخترم
این شما و این چند تا عکس ناقابل از دخمل نازم
عاشقانه دوستت دارم یکی یکدونه من