آويساآويسا، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 1 روز سن داره

آویسا،قندعسل مامان و بابا

خونه

1392/12/6 19:53
نویسنده : مامانش
353 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دخمل گل مامان با كلي تاخير برگشتم شرمنده. مامان در تاريخ سوم تيرماه اومد تهران تا براي اومدن تو گل ناز آماده بشه و در تاريخ هفدهم دي ماه وقتي كه دخملم ٤.٥ شد برگشتيم خونه، ايندفعه سه نفره بوديم، يعني دقيقاً مامان ١٩٧ روز تهران بود، و حالا ما با دخترمون برگشتيم خونه، دختر نازم خونه با بودن تو رنگ و لعاب گرفته گلم. دخملم خيلي خانومه، صبحا با هم إز خواب بيدار ميشيم ، مامان شما رو ميذاره روي راكرت تلويزيون تماشا ميكني خودش ميره كاراشو انجام ميده(البته مرتب بهت سر ميزنم نگي يهو به فكرت نيستم) بعد يكم با هم بازي ميكنيم تا ظهر بابا بياد خونه ، ما ناهار ميخوريم شما آب دهن قورت ميدي بعدش ميخوابي ، بعدازظهرا هم اكثراً باهم ميريم بيرون ميچرخيم، توي ماشين خانوم توي كالسكه خانوم خلاصه هرچي بگم كم گفتم ماشالله ماشالله خانوم خانومايي نفس( حالا دوستان پيش خودشون نگن چقدر تعريف ميكنه بخدا اگه تو هيچي تعريف نداشته باشي توي اخلاق تكي ماشالله هزار ماشالله چشمت نكنم والله بخدا) خلاصه زندگي واسه مامان يعني آويسا ، قربونت برم گل نازم، خونه رو با اومدنت پر نور كردي ، به خونه خودت خوش اومدي عزيزم، زندگي بدون تو برام بي معنيه عاشقانه ميپرستمت دخترم

این شما و این چند تا عکس ناقابل از دخمل نازم

عاشقانه دوستت دارم یکی یکدونه من

پسندها (1)

نظرات (3)

خاله زری ( مامان آرمان)
8 اسفند 92 16:42
وای فریده جونم خوبه که برگشتی خونه میبینی چه حس قشنگیه وقتی تو خونه با یه فرشته کوچولو تنهایی دیگه تنهایی و غم دوری از خونواده کمتر آدم رو اذیت میکنه خدا آویسا جونم رو واست حفظ کنه و همیشه لبات خندون باشه الهی
مامانش
پاسخ
آخي زهرا جونم تو حال منو خوب ميفهمي، ديگه خونه اون خونه قديمي نيست خيلي توي خونه موندن با دخملم ميچسبه، قبلاً تنهايي اينقده سخت ميگذشت كه نگو، مرسي عزيزم شما لطف داري، ايشالله خدا آرمان گلي نازِ شيطون بلا هم واسه شما نگهداره خانومي
مامان جون
21 اسفند 92 19:58
فدات بشم عزیزم
مامانش
پاسخ
مامان رهام
22 اسفند 92 20:48
قربونش برم بااون شیشه خوردنش
مامانش
پاسخ